کتاب صوتی موزه معصومیت
کتاب صوتی موزه معصومیتsharpاورهان_پاموکsharpمریم_طباطباییهاsharpرمان_داستان کتاب laquo;موزه معصومیت raquo; نوشته اورهان پاموک (۱۹۵۲) نویسنده ترک و برگزیده جایزه نوبل در سال ۲۰۰۶ است.او تنها نویسنده ترک است که تا کنون موفق به دریافت جایزه نوبل شده است.او ۶ سال صرف نوشتن این رمان کرد و در نهایت ...
کتاب صوتی موزه معصومیت
#اورهان_پاموک
#مریم_طباطباییها
#رمان_داستان
کتاب «موزه معصومیت» نوشته اورهان پاموک (۱۹۵۲) نویسنده ترک و برگزیده جایزه نوبل در سال ۲۰۰۶ است.او تنها نویسنده ترک است که تا کنون موفق به دریافت جایزه نوبل شده است.او ۶ سال صرف نوشتن این رمان کرد و در نهایت این اثر خارقالعاده را با این جمله عاشقانه آغاز کرد: «میدانستم که این لحظه شادترین لحظه زندگیام است».وقتی «موزه معصومیت» را میخوانید، فقط عشق نیست که در آن تجلی پیدا میکند بلکه دوستی، پیوند، جذابیات، خانواده و خوشبختی هم مورد بحث قرار میگیرد و میبینید که دلتان نمیخواهد از دنیای رنگی کتاب خارج شوید.داستان این رمان که در محلههای بالای شهر استانبول مثل نیشانتاشی، چوکورکوما، نقسیم، حربیه و بی اوغلی - محلههایی که نقشی کلیدی در زندگی خود پاموک داشتند - میگذرد، روایت کننده سرگذشت یک مرد ثروتمند استانبول به نام «کمال» است که به عشق دختری از طبقه فرودست جامعه به نام «فسون» گرفتار میشود.
«موزه معصومیت» رمانی است که سنتها و آداب و رسوم دستوپاگیر حاکم بر جامعه ترکیه در آن در قالب یک ماجرای عاشقانه به تصویر کشیده میشود. اورهان پاموک در این رمان میکوشد حقیقت تابوهای اجتماعی و سنّتی و نقش آنها را در زندگی ۷۰ سال اخیر مردم ترکیه به نمایش بگذارد.زندگی مردمی که بین فرهنگ غربی و ساختار یک جامعه سنّتی در حال پوست انداختن است.
در سطرهای آغازین این کتاب میخوانیم:
«شادترین لحظه زندگیام بود، میدانستم. اگر از قبل این میدانستم برای نجات این شادمانی هر کاری میکردم. ممکن بود همهچیز تغییر کند؟ بله، اگر میدانستم این لحظه، شادترین لحظه زندگیام خواهد بود، هیچوقت آن را از دست نمیدادم. با آرامشی عمیق تمام وجودم از آن حس طلایی پر شد.شادمانیای که شاید چند ثانیه طول کشید اما برای من به اندازه ساعتها و یا سالها گذشت.افسون را در آغوش گرفتم. شاد بودم. آنقدر غرق در عشق بودم که اصلا به شکل این گوشواره توجه نکرده بودم. آن بیرون هوا بسیار مطبوع بود. زیبایی روزهای بهار استانبول را داشت. مردم استانبول هنوز لباسهای زمستانی میپوشیدند. با اینکه زمستان تمام شده بود اما داخل مغازهها و ساختمانها هنوز سرد بود